جدول جو
جدول جو

معنی جبران کردن - جستجوی لغت در جدول جو

جبران کردن
توختن
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
جبران کردن
تلافی کردن (خسارت و مانند آن)، استخوان شکسته را بستن و بحال اصل برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
جبران کردن
تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
فرهنگ فارسی عمید
جبران کردن
Atone, Compensate, Recoup
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جبران کردن
искупить , компенсировать , возместить
دیکشنری فارسی به روسی
جبران کردن
sühnen, entschädigen, zurückgewinnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
جبران کردن
спокутувати , компенсувати , відновлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جبران کردن
odkupić, rekompensować, odzyskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
جبران کردن
赎罪 , 补偿 , 收回
دیکشنری فارسی به چینی
جبران کردن
expiar, compensar, recuperar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جبران کردن
espiare, compensare, recuperare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جبران کردن
expiar, compensar, recuperar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جبران کردن
expier, compenser, récupérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جبران کردن
boeten, compenseren, terugvorderen
دیکشنری فارسی به هلندی
جبران کردن
ชดใช้ , ชดเชย , ฟื้นฟู
دیکشنری فارسی به تایلندی
جبران کردن
menebus dosa, mengganti rugi, memulihkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جبران کردن
يكفّر, عوّض , يستردّ
دیکشنری فارسی به عربی
جبران کردن
प्रायश्चित करना , मुआवजा देना , पुनः प्राप्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
جبران کردن
לכפר , לפצות , להחזיר
دیکشنری فارسی به عبری
جبران کردن
贖う , 補償する , 回収する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جبران کردن
속죄하다 , 보상하다 , 회수하다
دیکشنری فارسی به کره ای
جبران کردن
kefaret ödemek, tazminat ödemek, telafi etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جبران کردن
kutubu, fidia, kurejesha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جبران کردن
পাপ মোচন করা , ক্ষতিপূরণ দেওয়া , পুনরুদ্ধার করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
جبران کردن
توبہ کرنا , معاوضہ دینا , بحال کرنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابراز کردن
تصویر ابراز کردن
آشکار کردن ظاهر کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء کردن
تصویر ابراء کردن
بیزاری کردن بیزار بودن، به کردن از بیماری شفا بخشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باران کردن
تصویر باران کردن
باران باریدن، نزده رقصیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولان کردن
تصویر جولان کردن
دور گردیدن گرد بر آمدن گردیدن، تاخت کردن تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو یا گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار